جدول جو
جدول جو

معنی ابوالحسن نوری - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالحسن نوری
(اَ بُلْ حَ سَ نِ)
یکی از قدمای مشایخ صوفیه. او را امیرالقلوب و قمرالصوفیه می گفتند و مرید سری سقطی، از اقران جنید است و صحبت احمد حواری دریافته است و او صحبت را فریضه و عزلت را ناپسند می شمرد. وقتی احمد بن محمد بن غلاب بن خالد بن فراس باهلی معروف به غلام خلیل حکم به زندیقی او و جنید و شبلی و ابوحمزه و جمعی دیگر از مشایخ کرد و خلیفه آنان را بقاضی سپرد و قاضی پس از استخبار حال آنان کس بخلیفه فرستاد که اگر اینان ملحد و زندیقند پس در روی زمین موحدی نیست و خلیفه ایشان رابخواند و گفت حاجت خواهید گفتند حاجت آن است که ما را فراموش کنی که ما را از تو ردّ چون قبول نزد حق وقبول چون رد اوست تعالی، خلیفه بگریست و ایشان را بکرامتی تمام روانه کرد. (نقل باختصار از تذکرهالاولیاء). برای اقوال و شرح حال او رجوع بهمان کتاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
محمد بن علی طیب، ابوالحسن بصری (436 هجری قمری / 1044م.). یکی از ائمۀ معتزله بود. در بصره متولد شد ودر بغداد سکونت گزید و هم در آنجا درگذشت. او راست:المعتمد. تصفح الادله. غررالادله. شرح الاصول الخمسه، که تمام در اصول فقه است. و کتابی نیز در امامت دارد. (از اعلام زرکلی ج 3). و رجوع به ریحانه الادب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ رَ)
ابن محمد هروی. مکنی به ابوالحسن. وی ادیب و نحوی بود به مصر سفر کرد و در آنجا مسکن گزید و از ازهری روایت کرد. هروی پیش از سال 370 هجری قمری در قید حیات بود و سال وفات او را درحدود 415 ه. ق. نوشته اند. او راست: 1- الازهیه، که شرح حروف و عوامل است. 2- الذخائر، در نحو، در چهار مجلد. 3- المرشد، که خلاصه ای است از قواعد نحوی. (از معجم المؤلفین از معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 248 و انباء الرواه قفطی ج 2 ص 311 و بغیهالوعاه سیوطی ص 355 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 73 و هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 686)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مِ)
ابن سراج بن عبدالله مصری. مکنی به ابوالحسن. محدث و حافظ و عارف به ایام (جنگها) بود و در مصر و شام و عراق دانش آموخت و در بغداد سکونت گزید و شروع به تصنیف کرد. وی در ربیع الاول سال 308 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین از سیر النبلاء ذهبی ج 9 ص 211 و تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 51 و میزان الاعتدال ذهبی ج 2 ص 226 و تذکرهالحفاظ ذهبی ج 2 ص 289 و لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 230)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ سَ نِ عَ)
علی بن رامساس. شهرزوری گوید او حکیمی صاحب تآلیف و یکی از چند تن نویسندگان رسائل اخوان الصفاست. و رسالۀ او در اقسام موجودات گواه براعت اوست
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
الابوالحسن طبری، علی بن سهل بن ربن الطبری. کنیت وی ابوالحسن است. ابن الندیم بغدادی کاتب نام وی را علی بن ربل ضبط کرده و گفته است: او کاتب مازیار بن قارن بود، به دست معتصم عباسی قبول اسلام کرد و بدین وسیله نزد وی قرب و منزلتی یافت. و پایۀفضیلت او معلوم و آشکار گردید. متوکل عباسی او را به همنشینی خود برگزید. در ادب و فرهنگ وی را مقامی ارجمند بود و در صناعت طب استاد ابوبکر محمد بن زکریا الرازی بود. مولد و منشاء او طبرستان است. از سخنان اوست که گوید: نادان همواره در معرض مرگ است. او راست: کتاب فردوس الحکمه، و این کتاب را بر هفت نوع بخش کرده است، و همگی هفت بخش آن محتوی بر سی گفتار است، و کلیه سی گفتار بر سیصد و شصت باب بخش شده است. کتاب ارفاق الحیوه. کتاب تحفهالملوک. کتاب کناش الحضره. کتاب منافع الاطعمه و الاشربه و العقاقیر. کتاب حفظ الصحه. کتاب فی الرقی. کتاب فی الحجامه. کتاب فی ترتیب الاغذیه. (عیون الانباء ج 1 ص 309). قفطی در کتاب خویش آورده: علی بن ربن الطبری الطبیب ابوالحسن در صناعت پزشکی فاضل است، در طبرستان نزد فرمانروایان آنجا روزگار بسر میبرد و علم حکمت در همان جا فراگرفت، و در طبیعیات یگانه گردید، بواسطۀ اختلافی که در طبرستان پیش آمد بسوی ری شد. محمد زکریای رازی نزد وی به فراگرفتن دانش مشغول گردید و دانش بسیاری از او استفاده کرد، سپس به ’سر من رای’ رفت، و در آنجا اقامت گزید، و کناش موسوم به فردوس الحکمه را تألیف کرد و آن کتابی است مختصر جمیل التصنیف و لطیف التألیف، و بر هفت نوع است مشتمل بر سی گفتار و مجموع کتاب شامل سیصد و شصت بخش است و ربن نام سهل پدر وی بوده، زیرااو از علمای بزرگ یهود بشمار میرفت. (قفطی چ لیپزیک ص 231). بیهقی در تتمۀ صوان الحکمه گوید: ابن ربن طبری از کتاب مرو بوده است، همتی بلند داشت و به انجیل و پزشکی عالم بود، و ربن بمعنی معلم و استاد بزرگ باشد، وی از دانشمندان بزرگ بشمار میرفت، و گواه این گفتار کتاب فردوس الحکمۀ اوست. و او را تصانیف بسیاراست که بیشتر آنها در پزشکی است، و از سخنانی که ازاو روایت کرده اند این جملات است: ’تندرستی پایان هر آرزوئی است’. ’آزمون بسیار سبب افزایش خرد باشد’. ’تکلف زیان آور است’. ’بدترین گفتار آن است که جزئی از آن جزء دیگر را نقض کند’. (تتمۀ صوان الحکمه ص 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ سَ نِ)
علی بن عبدالله خباقی. زاهدی معروف از مردم خباق، قریه ای به مرو. او در عراق و شام حدیث شنود و از ابوسعد اسماعیل بن عبدالقاهر جرجانی و ابوالحسن طوری روایت کند و ابوسعد بن سمعانی از وی روایت آرد. وفات وی به سال 519 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
شاری. صاحب فهرست است
لغت نامه دهخدا